۱۳۹۲ خرداد ۲۰, دوشنبه

برادرم، خواهرم، ما باختیم!

برادرم ما آخرین تلاش مان برای رهایی از چنگال تحریم را باختیم. خواهرم ما آخرین فرصتمان برای بازگشت به عقلانیت را باختیم. ما امیدمان به زندگی آرام و تا حدودی بدون دغدغه نان شب را باختیم. نه آنکه تنها هاشمی میتوانست منجی ما در گریز از شرایط اسفناک امروزی باشد بل آنکه تنها او یارای مقابله با انحصار طلبان را به پشتوانه سابقه و نفوذش در روحانیون و نظامیان و موسسین دنیا دیده تر و قانع تر انقلابی روزهای سخت جنگ و انقلاب و البته کم قدرت این روزها را داشت. توانایی که دلیل حمایت بخش اطلاح طلب و اعتدال طلب جامعه در این انتخابات از هاشمی بود. هاشمی بدون خطا نبود. کارنامه سفیدی هم نداشت اما هرچه که بود آخرین تیر ترکش ما بود بر پیکر انحصار طلبانی که کوچکترین جایگاهی برای اقشار جامعه قائل نیستند چه که حتی حاظر به تأمین داروی مردم بیمار و خسته و فرتوت این روزها نیستند و باورشان از حاکمیت و دولت تنها چپاول و کیسه دوختن و مال اندوزی ثروت های کشور است و هیچ توجه ای به پاسخگویی و انجام فروض اولیه ای که در طول تاریخ مو جب تشکیل دولت و حاکمیت مرکزی گشته نمی نمایند. به گمان من نه آنکه ندانند یا نتوانند بلکه نمیخواهند تا وظایف خویش را انجام دهند.

ما آخرین امیدمان برای دور شدن از طالبانیسم را باختیم، ما که نمیخواستیم برایمان فکر کنند و تصمیم بگیرند.

برای فهمیدن عمق فاجعه ای که مردم با آن دست و پنجه نرم میکنند نیازی به آمار نیست، کافیست تا روزی را با پای پیاده در خیابان ها قدم بزنی. چهره واقعی شهرهای ما کالاها و ماشین های لوکس پورشه و مازراتی و .. نیست که به چندین برابر قیمت کارخانه و بی هیچ دغدغه ای به جای هزاران دارویی که میتوانستند جان هموطنانمان را نجات دهند وارد میشود و توسط بخش کوچک و مرفه جامعه مصرف میشوند . چهره واقعی شهر ما کارمندان و کارگرانی هستند که دیگر حتی دوشیفت کار کردن هم نمیتواند چرخ زندگی شان را بچرخاند. حتی اگر از جان خود و خوانواده ات هم گذشته باشی وحاظر به مصرف برنج های سمی هندی و داروهای کشنده و اجناس بی کیفیت چینی .. دیگر وسع مالی ات نمیرسد برای مصرف آنها. اما انگار هیچ کس پاسخگو نیست و ما و نیازهایمان اصلا دیده نمیشویم. هاشمی خود به بخش کوچکی از مشکلات هولناک و دلهره آور آینده ما اشاره کرد و من تنها به تو میگویم که ما قافله را باختیم.

نقل می کنند که "تیتو" رهبر تاریخی و افسانه ای یوگسلاوی در دوران جنگ سرد بین آمریکا و شوروی که نقش محوری در شکل گیری "غیر متعهد ها" داشت، مشاور نزدیکی داشت که قریب به بیست سال در خدمت وی بود و او در مهمترین مسایل ملی و بین المللی با وی مشورت نموده و نظرات آن مشاور اغلب راهگشا بود. در عین حال تیتو خود واجد ویژگی های یک رهبر کامل برای آن جامعه و آن روزگار و آن نوع ایدئولوژی بود. پس از بیست سال، از یکی از مقامات بلند پایه ک.گ.ب شنید که در میان مسئولان ارشد نزدیک به وی، شخصی در حال به هم ریختن کشور است. وی این را ابتدا نپذیرفت، چون متوجه جیزی نشده بود. ضمن اینکه به تمام نزدیکان خود اعتماد کامل داشت. تیتو شک کرد و بعدها پرونده محرمانه ای گشوده شد که در آن اثبات شده بود مشاور مورد نظر، جاسوس بیگانه است. مدارک آن قدر کافی و روشن بود که جای هیچ تردیدی برای تیتو باقی نگذاشت. تیتو، مشاور نزدیک خود را خواست و این موضوع را به وی اطلاع داد و از سرنوشت شومی که در انتظارش بود، آگاهش ساخت. اما کنجکاوی تیتو پس از بیست سال اعتماد پایان نداشت.او پرسشی را با مشاور نزدیک خود که حالا یک جاسوس و خائن بود در میان گذاشت. تیتو پرسید: تو در مقام یک جاسوس، بزرگترین خیانتی که به من و ملت یوگسلاوی طی بیست سال کرده ای چه بوده است؟!
مشاور جاسوس پاسخ داد: من هیچ اطلاعاتی به بیگانگان نداده ام و تنها در امر مشورت به شما خیانت کرده ام. آن هم از این قرار است که هر وقت چند نفر را برای تصدی یک مسوولیت مهم مملکتی به شما معرفی می کردند، من درباره آن چند نفر تحقیق می کردم و ضعیف ترین آنها را از میان آن چند نفر معرفی شده به شما توصیه و توثیق می کردم. همین!